پخش مجموعه «آنام» از شبکه آیفیلم به منزله فرصتی دوباره است برای بازگشت به یکی از آثار شاخص تلویزیون؛ سریالی که در زمان پخش اولیهاش توانست مخاطبان گستردهای را با خود همراه کند و حالا در قالب بازپخش، امکان مرور دقیقتر و آرامتری را فراهم آورده است.
پخش دوباره یک سریال، بهویژه در شبکهای مانند آیفیلم که به حفظ و بازآفرینی حافظه تصویری مخاطبان اهتمام دارد، این امکان را میدهد که اثر نه فقط به عنوان یک روایت سرگرمکننده، بلکه در جایگاه یک تجربه فرهنگی بازخوانی شود. بسیاری از جزئیات داستانی، شخصیتپردازیها و گرههای دراماتیک اثر که شاید در اولین تماشا زیر سایه ریتم تند قصه قرار گرفته باشند، اکنون با فاصلهای چندساله معنا و عمق تازهای پیدا میکنند؛ بهویژه برای مخاطبانی که «تجربه زیسته» آنها تغییر کرده و نگاهشان پختهتر شده است.
از این منظر، پخش مجدد «آنام» تنها یک تدبیر شکلی برای پرکردن آنتن نیست؛ بلکه بهانهای است برای بازاندیشی درباره اثری که توانست در زمان خود تأثیرگذاری قابل توجهی داشته باشد و هنوز هم امکان گفتوگو و تحلیل دارد. این یادداشت نیز با همین انگیزه نوشته شده است: نگاهی دوباره، آرامتر و دقیقتر به سریالی که بار دیگر در قاب آیفیلم جان گرفته است.
«آنام»؛
روایتی از مکافات، مادرانگی و پیچیدگیهای سنت
«آنام» را میتوان یکی از معدود سریالهای تولید شده در سالهای اخیر دانست که جسارت میکند از سطح ملودرامهای تکراری و سهلالوصول عبور کند و به لایههای عمیقتری از روان اجتماعی جامعه ایرانی نزدیک شود؛ لایههایی که در ظاهر آرام و سازگار جلوه میکنند، اما در عمق خود پیچیدگیها و ناگفتههایی دارند که سرنوشت شخصیتها را تحت تأثیر قرار میدهد. جواد افشار کارگردانی که تجربه سریالهای پرمخاطب را در کارنامه دارد، این بار جهانِ قصهای را بنا میکند که قهرمان آن نه یک مرد عملگراست و نه جوانی بلندپرواز؛ بلکه زنی میانسال است که گذشتهاش همچون گدازهای خاموش در زیر خاکستر، سالها پنهان مانده و اکنون قرار است شعله بکشد.
مادر در مرکز عالم
تغییر عنوان سریال از «مهر نامیرا» به «آنام» (واژهای ترکی به معنای مادرم) صرفاً انتخابی شاعرانه یا بومیگرایانه نیست؛ بلکه نقطه کانونی جهانبینی اثر است. در نگاه سازندگان، مادر تنها یک شخصیت داستانی نیست؛ بلکه نمادی از صبر، فداکاری و تجربه زندگی در چارچوب هنجارهای فرهنگی است. مارال با بازی ساده و پخته گلچهره سجادیه، نه یک شخصیت اغراقشده است و نه قهرمانی غیرواقعی؛ او نماینده زنانی است که در تلاقیِ خواستههای قلبی و الزامات فرهنگی، گاه ناچارند پیامدهایی را بپذیرند که از تصمیمات گذشته نشأت گرفته است.
در فرهنگ ایرانی، مادر اغلب تقدیس میشود، اما کمتر دیده میشود؛ احترام فراوان، اما فهمیده شدنِ اندک. «آنام» این قاعده را میشکند و مادر را از جایگاه نمادین به سطح کنش روایت میآورد؛ مادری که محکوم است تاوان تصمیماتی را بدهد که دیگران گرفتهاند؛ مادری که برای دستیابی به حقیقت، باید هویت خود را پنهان کند و حتی به سطح یک کارگر ساده فروکاسته شود تا بتواند تنها چند لحظه بیشتر در کنار دخترش باشد. این تضاد میان واقعیت روحیِ یک زن قدرتمند و موقعیت اجتماعیِ تحقیرآمیزش، از دردناکترین نقاط اثر است و احتمالاً دلیل اصلی پیوند عاطفی مخاطبان با مارال نیز همین بوده است.
سنت؛ پسزمینهای برای شکلگیری روایت
درونمایه کلیدی «آنام» چیزی فراتر از مادرانگی است؛ قصه، آینهای است از جامعهای که در گذار میان سنتهای دیرپا و پذیرش اقتضائات جدید زندگی، در حال یافتن تعادل است. روایت عمدتاً در بستر فرهنگ آذربایجان و حال و هوای روستایی کوچک پیش میرود؛ محیطی که زیباییهای طبیعی و فرهنگی آن، در کنار برخی هنجارهای دیرین، فضایی متفاوت و چندلایه ایجاد میکند. جواد افشار هوشمندانه اجازه میدهد جغرافیا خود به شخصیت بدل شود؛ کوهستانها، خانههای قدیمی، فضای بسته روستا و تضاد آن با تهران مدرن، همه به گونهای عمل میکنند که گویی سنت و مدرنیته در جدالی دائمیاند.
در چنین بستر اجتماعی، دختر جوانی چون مارال حق ندارد درباره آیندهاش تصمیم بگیرد. عشق حق او نیست؛ انتخاب حق او نیست؛ حتی دانستن حقیقت حق او نیست. «آنام» بدون آنکه به شعار نزدیک شود، یادآوری میکند که بخشی از ناملایمات نسل جوان، در پیآمد برداشتهای خاص از مفاهیم دیرپای فرهنگ ایرانی است؛ مفاهیمی که همواره موجب شکلگیری تبادلات پیچیده میان نسلها شده و در برخی موقعیتها تصمیمگیری را دشوارتر میکنند.
مکافات؛ عدالت دیرهنگام
یکی از زیباترین لایههای سریال، مفهوم «مکافات» است؛ عقیدهای که در ادبیات کلاسیک و عرفان ایرانی جایگاهی ویژه دارد. «هر عملی نتیجهای دارد»؛ این حکم اخلاقی شاید ساده به نظر برسد، اما در درام معنایی عمیق مییابد. پدر آرزو، مردی است که سالها پیش با تصمیمی نادرست، کودکی را از مادرش جدا کرده و گمان کرده که زمان، همه چیز را دفن خواهد کرد. اما «زمان» در جهان «آنام» نه یک پردهپوش مهربان، بلکه یک داور بیرحم است. گناه، مانند آتش زیر خاکستر، خاموش نمیشود؛ فقط منتظر وزش باد است.
این نگاه تقدیری -اینکه انسان دیر یا زود با آنچه کاشته روبرو میشود- شاید بزرگترین تفاوت «آنام» با سایر ملودرامهای متداول تلویزیون باشد. مکافات در این سریال یک عنصر تزئینی نیست، بلکه موتور محرکه داستان است. هر شخصیت، خواه آگاهانه خواه ناخواسته، بذرهایی در گذشته کاشته که اکنون زمان درو کردن آنهاست.
جایگاه برجسته زنان در روایت
یکی از نقاط قوت سریال، حضور پررنگ و اثرگذار شخصیتهای زن است؛ نه به شکل کلیشهای «مظلوم» و نه به عنوان «قدیسه»، بلکه به عنوان انسانهایی پیچیده، خاکستری و تاثیرگذار. از مارال گرفته تا آرزو و حتی شخصیتهای مکمل مانند زنان خانواده، همه واجد ارادهاند و کنش. «آنام» برخلاف بسیاری از سریالهای تلویزیونی، زنان را عامل پیشبرد داستان میداند نه موجوداتی صرفاً واکنشی.
جواد افشار پیش از این نیز نشان داده بود که قصههای مبتنی بر شخصیتهای زن را خوب میشناسد (به عنوان مثال در سریال «کیمیا»). افشار به جای آنکه زن را به سطح سوژهای مصرفی تقلیل دهد، پیوندهای عاطفی، اجتماعی و روانی او را برجسته میکند و همین امر «آنام» را هم برای مخاطب عام و هم برای قشر فرهنگیِ مخاطب، به اثری قابل اعتنا تبدیل کرده است.
نوشتار و اجرا؛ ترکیبی از تجربه و خویشتنداری
فیلمنامه امیرعباس پیام گرچه گاه در دام تکرار و کشدارشدن میافتد، اما در مجموع بر پایه یک اسکلت روایی منسجم بنا شده است. نویسنده میداند چگونه راز را به تدریج آشکار کند، چگونه اضطراب را به صورت قطرهچکانی به صحنه بیاورد و چگونه ضربههای عاطفی را در لحظات مناسب فرود آورد. این خویشتنداری در روایت باعث میشود مخاطب احساس نکند در برابر ملودرامی اغراقآمیز نشسته است.
در کنار آن، بازیها -بهویژه گرمای پنهان در اجرای گلچهره سجادیه، هوشیاری شبنم قلیخانی و کنترلشدگی مهرانه مهینترابی- لحن تراژیک و در عین حال انسانی سریال را تقویت میکنند. حضور هنرمندانی چون سیروس گرجستانی، عبدالرضا اکبری و مجید واشقانی باعث شده لایههای مکمل درام نیز از استحکام لازم برخوردار باشند.
موسیقی پایانی سریال، «گرداب» با صدای احسان خواجهامیری، نیز عملاً به یکی از سریعترین میانبُرهای عاطفی سریال بدل میشود؛ صدایی که حس گمگشتگی، حیرانی و تقدیرگراییِ نهفته در اثر را تقویت میکند.
«آنام» تجربهای که باید تکرار شود
تلویزیون ایران در سالهای گذشته سعی کرده میان سلیقههای متفاوت مخاطبان، توازن بیشتری برقرار کند و آثاری چون «آنام» یادآوری میکنند که هنوز ظرفیتِ خلق درامهایی جدی، زنمحور، ریشهدار در فرهنگ ایرانی و دارای بُعد اخلاقی در رسانه ملی وجود دارد؛ آثاری که نه شعاری و سطحیاند، نه صرفاً سرگرمکننده، بلکه با حقایق جاری جامعه، گفتوگویی واقعی برقرار میکنند.
«آنام» از این حیث نه صرفاً یک سریال، بلکه نوعی هشدار است: هیچ حقیقتی برای همیشه پنهان نمیماند، هیچ زخمی بدون اثر نیست و هیچ مادری نمیتواند تا ابد بار خطای دیگران را بر دوش بکشد. این اثر اگرچه بینقص نیست، اما تلاشی ارزشمند برای نزدیکشدن به حقیقتِ انسانیِ زن ایرانی محسوب میشود.
برای جامعهای که اخلاقگرایی و خانوادهمحوری را سرلوحه خود قرار داده، «آنام» نه یک مجموعه تلویزیونی، بلکه یک آیینه است؛ آیینهای که اگرچه دیدنش ممکن است تلخ باشد، اما نادیده گرفتنش بیشک تلختر خواهد بود.
(به قلم سیاوش میرزایی برای وبسایت آیفیلم)
بیشتر بخوانید:
بشخصه عاشق این سریال هستم.از آیفیلم متشکرم که پخشش کرد.